مانده در خاطرم ، یادی از شب های دیرین
رفتمو و مانده ام ، بی تو من تنها و غمگین
باور کن ندارم ، جز یاد تو یاد دیگر
دریغا لحظه ای جز خیالت ، نیست در سر
من موندمو یک خاطره ، خاطره ای تلخ و غمگین
رفتمو با رفتنم ، افتادم در دام نفرین
خدایا چه سخته ، روز و شب مهنت کشیدن
با یاد گذشته ، هر شبو به صبح رسوندن
چه حاصل ز دنیا ، جز غم و اندوه و زاری
یه زخم از یه خنجر ، تا همیشه یادگاری
همینه همیشه ، هر کی عاشقه میدونه
جدائی میرسه ، عاقبت تنها میمونه
تو دنیا ، یه رؤیا ، شعر دلتنگی میخونه
دل حسرت کشو با غم عشق می سوزونه
کاش میشد دست غم ، از منو تو دور بمونه
برای عشق ما ، شعر دلتنگی نخونه
« این ها نتیجه ی تقدیر من نبود
آغاز با تو بود ، تقصیر من نبود
فکر نکن دلم برایت تنگ نمیشود
فکر نکن نمی شود ببینمت ، یعنی نمی خواهم ببینمت
ببین ، نگذاشتن با نخواستیم کلی فرق دارد
می سپارمت به بارانی که عصر خنک آن پنجشنبه بارید
و تو اسمش را گذاشتی اتفاق آشنائی
می سپارمت به آن دو ستاره که دیگر مال ما نیست
به تمام زیباها
برو زیبا ...
سرنوشت را نمیشود از سر ، نوشت
خداحافظ
خداحافظ »
..
شاعر : فرامرز کیارس
نظرات شما عزیزان: